اسراییل و سرزمين اسلامي فلسطين


 

نويسنده:محمدعلي روزبهاني




 
سرزمين فلسطين، گذرگاه مهمي براي اتصال سه قاره اروپا، افريقا و آسياست. از اين‌رو، پيوسته در طول تاريخ، در معرض تهاجم امپراتورها و سرداران جنگي بوده است و آنها همواره براي تسلط بر شهرهاي بندري و راه‌هاي تجاري فلسطين كوشيده‌اند هر نيروي تازه‌واردي، يا به جمعيت اين سرزمين مي‌پيوست يا به دست نيروي فاتح ديگري كنار زده مي شد.
از قرن دوم هجري قمري به بعد، بيشتر ساكنان فلسطين اعرابي بودند كه زبان و فرهنگ مشترك داشتند. شهرهاي فلسطين مانند بيت‌المقدس، مراكز تمدن عربي بوده‌اند كه دانشمندان، شاعران و عالمان بسيار از آنجا برخاستند. پس از ظهور اسلام، اگرچه اجتماعات كوچكي از يهوديان و مسيحيان در اين سرزمين بر مذهب خود باقي ماندند، به تدريج، بيشتر مردم فلسطين مسلمان شدند در 1517 م . با گسترش امپراتوري عثماني، سلطان سليم پادشاه اين امپراتوري، فلسطين را به سرزمين هاي تحت تصرف امپراتوري خويش افزود و چهارصد سال بعد، ترك‌هاي عثماني بر فلسطين به عنوان بخشي از منطقه اداري ‌سوريه بزرگ حكومت مي‌كردند.
امپراتوري عثماني، از آغاز قرن هجدهم ميلادي، به تدريج دچار ضعف شد و مردم سرزمين‌هاي تحت سلطه آن مانند صربستان (يوگسلاوي)، روماني، مصر، بلغارستان و يونان، يكي پس از ديگري شورش كردند و خواهان استقلال شدند.
قدرت‌هاي استعمارگر اروپايي به ويژه انگلستان، از ضعف تدريجي عثماني استفاده كردند و افزون بر حمايت از طغيان اقوام گوناگون، از دولت عثماني امتيازاتي خواستند. بريتانيا به ويژه علاقه‌مند بود خاورميانه را صاحب شود. اين علاقه بيش از هر چيز براي يافتن بازار جديد به منظور فروش كالاهاي تجارتي بود، انگلستان توانسته بود دو قرن، تمام ثروت‌هاي آسيا، افريقا و امريكا را غارت كند و با تجارت طلا، نقره، كتان و ادويه، ثروت فراواني بيندوزد و بخشي از اين ثروت ها را در مسير ايجاد كارخانه ها و مراكز صنعتي به كار اندازد و صنعتي‌ترين كشور جهان شود. از آنجا كه با پيشرفت صنعت، كارخانه‌هاي بريتانيا هر سال بيش از سال گذشته كالا تهيه مي‌كردند، دولت‌ها، بازرگانان و كارخانه‌داران آزمند انگليسي، درصدد يافتن بازارهاي جديد براي فروش كالاهايشان بودند .
در سال 1838 م.، انگلستان، قرارداد بريتانيا ـ تركيه را بر دولت عثماني تحميل كرد. با اين قرارداد، بازرگانان انگليسي براي فروش كالاهايشان در بآزارهاي عربي آزادي كامل داشتند. البته انگلستان، هم زمان با رشد منافع اقتصادي خود در منطقه، به فكر راه‌هاي تازه براي گسترش نفوذ سياسي خود نيز بود. سياست‌مداران انگليسي در اين انديشه بودند كه با حمايت از اقليت‌هاي مذهبي، جاي پايي در فلسطين باز كنند. قدرت‌هاي ديگر اروپايي نيز با حمايت از فرقه‌هاي كوچك مسيحي، امتيازاتي گرفته بودند. براي نمونه، مسيحيان از پرداخت بسياري از ماليات‌ها معاف باشند و از محاكمه در محكمه‌هاي اولياي محلي ترك، مصون بمانند. انگلستان تصميم گرفت از بيست هزار يهودي كه در مجتمع‌هاي مذهبي در فلسطين زندگي مي‌كردند، حمايت كند. بدين منظور در سال 1840 م. در بيت‌المقدس اداره كنسولگري تشكيل داد.
حمايت از يهوديان، فقط گام نخست بود؛ زيرا سياست‌مداران اين كشور قصد داشتند با تأسيس مستعمره مهاجران يهودي. در خاك فلسطين، كنترل كامل اين سرزمين را به دست گيرند.
در سال 1840م. ، لردپالمرستون2، از اشراف‌زادگان قدرتمند انگليسي، از دولت بريتانيا خواست كمك به مهاجرت يهوديان اروپايي به فلسطين را تصويب كند. او معتقد بود كه اين طرح، در خدمت منافع بزرگ‌تر امپراتوري بريتانيا خواهد بود. در آن زمان، هندوستان ثروتمندترين مستعمره بريتانيا بود و پنبه، منبع اصلي براي صنعت نساجي انگليس به شمار مي‌رفت. بنابراين، تشكيل يك مجتمع مستقل يهودي در فلسطين، راه تجاري استراتژيك ميان هند و انگليس را براي منافع انگلستان امن‌تر مي‌شود.
در سال 1875 انگليسي‌ها كنترل كانال سوئز را – كه تازه ساخته شده بود ـ به دست گرفتند. پس از آن، تجار انگليسي مي‌توانستند در نصف زمان گذشته، فاصله اروپا تا هند را با كشتي طي كنند .
لرد شافتسبري، در 1876 با صراحت، نيت‌هاي استعمارگرانه بريتانيا را اين‌گونه فاش كرد:
به زودي، فلسطين و سوريه بسيار مهم خواهند شد . اين كشورها فاقد سرمايه و جمعيت هستند. يهوديان مي توانند چنين كمبودهايي را تأمين كنند. آيا انگلستان، منافع ويژه‌اي در توسعه چنين تجديد ساختمان و بازسازي ندارد؟ اگر يكي از رقباي انگليس، جاي پايي در سوريه به دست آورد ضربه بزرگي بر انگلستان خواهد بود. امپراتوري انگليس كه از كانادا تا كلكته و استراليا امتداد دارد، به دو قطعه تقسيم مي‌شود . انگلستان بايد سوريه را براي خود حفظ كند . پس از آن، نقش حمايت از اسكان يهوديان در فلسطين به انگلستان تعلق خواهد داشت.
صهيونيسم (Zionism)، نام يك جنبش ناسيوناليستي يهودي است كه هدف آن، ايجاد يك دولت خودمختار يهودي در فلسطين بود. صهيونيسم، صورت دنيوي و ملت‌پرستانه‌اي از يهوديت است كه پس از پيدايش موج جديد يهودستيزي، در اواخر قرن 19 پديد آمد. اين جنبش، نام خود را از كوه صهيون در اورشليم گرفته است كه به ظاهر آرامگاه داوود نبي عليه السلام در آن قرار دارد. واژه صهيون، به تدريج نماد و سنبل سرزمين مقدس شد. بنابر نظر صهيونيست‌ها، يهوديان خارج از اين سرزمين، در تبعيد زندگي مي‌كنند و زندگي كامل، فقط در آنجا ممكن است .
فلسطين كه در عبري آن را ارض اسراييل مي‌خوانند، به عقيده يهوديان، همان ارض موعودي است كه خداوند به بني‌اسراييل وعده داده است. يهوديان پس از ويراني بيت المقدس (اورشليم )در سال 70 م. به دست روميان، از فلسطين رانده شدند و از آن پس، به طور پراكنده در ميان ملت‌هاي ديگر به صورت اقليتي منزوي زندگي مي كردند و البته گاه اذيت و آزار مي‌شدند، ولي با توجه به پراكندگي و تشتت، وحدت ديني و فرهنگي خود را حفظ كردند. بسياري از يهوديان همواره ارزوي بازگشت به فلسطين يا دست‌يابي به ارض موعود را در سر‌داشته‌اند. احساس تعلق به ارض موعود، همواره الهام‌بخش يهوديان در طول تاريخ بود. بنابر متون مذهبي آنان، سرزمين مقدس فقط در سايه رهبري پيامبري از بني اسراييل و با يك حكومت ديني به دست خواهد آمد. برخي از مسيحيان به بازگشت به سرزمين مقدس نيز فكر مي‌كردند، ولي اين فكر هيچ‌گاه به طور جدي پيگيري نشد. در قرن نوزده، جريان‌هاي يهودي‌ستيزي در اروپا شدت گرفت و صهيونيسم در واكنش به اين جريان‌ها به وجود آمد.
بنيان‌گذار جنبش صهيونيسم، روزنامه‌نگاري اتريشي به نام تئودور هرتزل (1860-1904) است . هرتزل با نوشتن كتاب دولت يهود، نظريه خود را ـ مبتني بر لزوم ايجاد يك دولت ملي يهودي در فلسطين ـ به جامعه يهوديان عرضه كرد. هرتزل، صهيونيسم را از يك واژه مذهبي به يك استراتژي بلندمدت سياسي تبديل كرد و با طرح لزوم ايجاد دولت ملي يهود در فلسطين، عقيده ديرينه و سنتي يهوديان را (مبني بر انتظار ظهور يك پيامبر منجي و ايجاد دولت الهي در ارض موعود) زير پا گذاشت؛ زيرا او خواستار دولتي سكولار در فلسطين بود. وي معتقد بود با وجود فشارهاي خارجي، يهوديان مجبورند ايجاد يك دولت ملي در فلسطين را بپذيرند و زندگي ارامي را در آنجا سپري كنند.
نخستين كنگره صهيونيست‌ها در بازل سوئيس، در سال 1897 تشكيل شد. در آنجا صهيونيست‌ها هدف خود را مبني بر ايجاد يك دولت ملي در فلسطين به طور رسمي اعلام كردند. مركز صهيونيست‌ها و مقر هرتزل، در وين بود و تا سال 1901م. هر ساله و از آن پس هر دو سال يك بار، اجلاس كنگره جهاني صهيونيسم تشكيل مي‌شد.
صهيونيست ها در اين زمان در ميان يهوديان، در اقليت بودند و فقط بخشي از يهوديان اروپاي شرقي و مركزي از آنها حمايت مي‌كردند. در مقابل، صهيونيسم در جامعه يهوديان اروپا جايگاهي داشت كه نتيجه جنبش روشنفكري يهودي Haskala، بود. سران اين جنبش كه در قرن 17 و 18م. شكل گرفته بود، مي‌كوشيدند يهوديان را كه به طور سنتي از جامعه و فرهنگ اروپايي منزوي بودند، با فرهنگ و تمدن غربي آشنا و زمينه ادغام آنان را در فرهنگ و جامعه اروپايي فراهم كنند. ازاين‌رو، اين جريان، در مسائل غير فردي، آموزش‌هاي غير ديني و فرهنگ سكولار را در ميان يهوديان ترويج مي‌كرد. هدف اين گروه به طور كلي، ايجاد يك فرهنگ گسترده يهودي با تأكيد بر فرهنگ مدرن و ويژگي‌هاي فرهنگي يهوديت بود. هرتزل اگر چه اقدام يهوديان را در جامعه اروپايي مطلوب مي‌دانست، ولي معتقد بود با توجه به احساسات ضديهودي موجود در اروپا، امكان تحقق آن وجود ندارد. صهيونيست‌ها با وجود شمار اندك، از سازماندهي قوي وحمايت مالي گسترده‌اي برخوردار بودند. روزنامه‌هاي آنان به بسياري از زبان‌هاي جهاني منتشر مي‌شد. تبليغات گسترده و زيركانه، از شگردهاي صهيونيست‌ها و از عوامل اصلي موفقيت آنها به شمار مي‌رود.
هرتزل براي تحقق آرزوي صهيونيست، نخست به سلطان عثماني پيشنهاد داد تا خودمختاري فلسطين را اعلام كند و زمينه را براي مهاجرت يهوديان به آن منطقه فراهم آورد، ولي سلطان عثماني پيشنهاد وي را نپذيرفت و او به انگلستان متوسل شد. پيشنهاد انگليس‌ها واگذار كردن منطقه غير مسكوني در اوگاندا به يهوديان بود. اقليتي از صهيونيست‌ها از اين پيشنهاد استقبال كردند، ولي هرتزل و بيشتر يهوديان، خواهان سرزمين فلسطين بودند. در سال 1905م. كنگره صهيونيست‌ها ايجاد دولت يهود در غير فلسطين را مردود شمرد.
هرتزل در سال 1904م. مرد و مركز صهيونيست‌ها پس از آن به كلن و سپس به برلين و بعدها به لندن منتقل شد. پيش از جنگ جهاني اول، طرفداران صهيونيسم را اقليتي از يهوديان ساكن روسيه و اروپاي شرقي به ويژه لهستان تشكيل مي‌دادند، ولي هدايت و رهبري جنبش را يهوديان آلماني و اتريشي بر عهده داشتند. صهيونيست‌ها با كوشش فراوان، زبان عبري و فرهنگ يهودي را زنده مي‌كردند و گسترش مي‌دادند و در مدت كوتاهي موفقيت‌هاي عمده‌اي در اين زمينه به دست آوردند.
شكست انقلاب روسيه در سال 1905م. و فشارهاي دولت تزاري به مهاجرت تعدادي از جوانان يهودي به فلسطين انجاميد. در سال 1914 حدود 90 هزار يهودي در فلسطين ساكن بودند، و نزديك به 13 هزار نفر مهاجر يهودي نيز در شهرك هاي مهاجرنشين زندگي مي‌كردند، بيشترشان را بارون روتمپليد (احتمالا منظور روتچيلد بوده)، ثروتمند فرانسوي يهودي، حمايت مي‌كرد . در بحبوحه جنگ اول جهاني ، صهيونيسم به سرعت رشد كرد و رهبري آن به يهوديان روسي‌تبار ساكن بريتانيا منتقل شد. در اين زمان، حييم وايزمن ـ كه بعدها نخستين رئيس‌جمهور اسراييل شد ـ تلاش هاي گسترده اي انجام داد تا از دولت بريتانيا درباره ايجاد دولت ملي يهود در فلسطين تعهداتي بگيرد . سر انجام در سال 1917 بالفور، وزير خارجه انگليس، اعلاميه‌اي صادر كرد و در آن قول داد دولت انگليس از يهوديان براي ايجاد دولت يهودي در فلسطين حمايت خواهد كرد . با اين اعلاميه كه به اعلاميه بالفور مشهور است، نخستين نطفه‌هاي كشوري به نام اسراييل بسته شد. جنگ عثماني‌ها و انگليسي‌ها در حقيقت، به سود يهوديان صهيونيست تمام شد . پس از جنگ ، امپراتوري عثماني از هم پاشيد و قيموميت فلسطين به انگليس واگذار شد و به اين ترتيب، زمان براي تحقق وعده بالفور به تدريج فرامي‌رسيد. از ديگر سو يهوديان مهاجر همچنان شهرها و روستاهاي خود را در فلسطين بر پا مي‌كردند و سازمان‌هاي مستقل و نهادهاي آموزشي يهودي را آزادانه تشكيل مي‌دادند.
در سال 1925م. جمعيت يهود در فلسطين نزديك به 108 هزار نفر بود و در سال 1933م. به 238 هزار نفر رسيد كه 20% كل جمعيت فلسطين را شامل مي شد. تا ظهور هيتلر، روند مهاجرت ها كند بود ، ولي فشاري كه نازي ها بر يهوديان وارد كردند، روند مهاجرت را سرعت بخشيد. اعراب مسلمان كه خطر يهوديان و حمايت انگليس از آنها را حس مي‌كردند، بارها در طي سال هاي 1929 تا 1939 شورش‌ها و اعتراض‌هايي را سازمان دادند و دولت انگليس را دچار مشكل ساختند . در طي جنگ دوم جهاني، صهيونيسم طرفداران بيشتري يافت؛ به ويژه يهوديان ثروتمند امريكايي حمايت مالي گسترده اي از آن به عمل آوردند و از آن پس، به يكي از عمده‌ترين حاميان صهيونيسم مبدل شدند. صهيونيست ها با تشكيل يك سازمان تروريستي به نام هاگانا، جوّ پر آشوب و فتنه را در فلسطين به وجود آوردند.
پس از جنگ دوم جهاني كه اختلاف مسلمانان و يهوديان به اوج خود رسيده بود، دولت بريتانيا مسئله فلسطين را به سازمان ملل وا گذاشت و پيشنهاد كرد دو دولت عربي و يهودي در اين سرزمين تشكيل و بيت‌المقدس به عنوان شهري بين‌المللي انتخاب شود. سازمان ملل اين پيشنهاد را پذيرفت و قطعنامه‌اي در تأييد آن صادر كرد. اعلام كشور اسراييل به سرعت پس از صدور قطعنامه سازمان ملل صورت گرفت (1948)، و در پي آن نخستين مرحله از جنگ‌هاي اعراب و اسراييل شروع شد . اسراييلي ها در جنگ، بيش از آنچه طبق قطعنامه به آنان تعلق مي‌گرفت، سرزمين هاي عربي را اشغال و800 هزار فلسطيني را آواره كردند و سرانجام، دولت اسراييل ـ پنجاه سال پس از تشكيل نخستين كنگره صهيونيست ها ـ ايجاد شد.
جنبش صهيونيسم، به طور كلي براي رسيدن به هدف خود، از خشونت ، ترور و تبليغات گسترده استفاده مي كرد. سازمان‌هاي تروريستي از همان بدو شكل‌گيري صهيونيسم در فلسطين، به ترور مسلمانان پرداختند و خشونت و زور گسترده‌اي براي ترساندن و فراري دادن فلسطيني‌ها به كار گرفتند و دولت اسراييل، نيز از همين شيوه پيروي كرده است.
به هر حال، پس از ايجاد دولت اسراييل، سازمان هاي صهيونيستي كوشيدند يهوديان جهان را به مهاجرت تشويق كنند . بسياري از يهوديان، اين نظريه صهيونيستي را نمي‌پذيرند كه يهوديان خارج از اسراييل، در تبعيد زندگي مي‌كنند و زندگي كامل و سالم يهودي، فقط در اسراييل ممكن است. با اين حال، گروه‌هاي تندرو و متعصب صهيونيست ، ايجاد يك كشور بزرگ يهودي را از راه قهر و سلطه نظامي در سر مي‌پرورانند كه به اصطلاح از نيل تا فرات وسعت داشته باشد.1
صهيونيسم، مولد دوران تحول و انتقال سرمايه‌داري غرب به مرحله امپرياليسم نيز به شمار مي رود. در اين دوره، همه قدرت هاي بزرگ، براي تأمين منافع استعماري، فعالانه در پي يافتن جاي پايي محكم در خاورميانه بودند. براي دست‌يابي به اين هدف، نخستين بار، ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همكاري يهوديان عليه امپراتوري عثماني پرداخت؛ هر چند در اين كار توفيقي به دست نيآورد. سپس، بيسمارك (صدر اعظم سابق المان) براي پاسداري از خط راه‌آهني كه قرار بود از برن (شهري در المان) به بغداد كشيده شود، به جذب و به كارگيري يهوديان پرداخت،2 ولي سرانجام، اين انگليس بود كه به آرزوي ديرينه‌اش؛ يعني خلق انديشه صهيونيسم و ترغيب يهوديان اروپاي شرقي، روسيه و غرب، براي مهاجرت به فلسطين و تشكيل يك دولت يهودي كه حافظ منافع آن كشور باشد، دست يافت.3
دلايل بسيار، در تاييد نقش قدرت‌هاي بزرگ استعماري، به ويژه انگليس، در پديد آمدن صهيونيسم و رژيم اشغالگر قدس در دست است؛ براي مثال، در سال 1840م. روزنامه تايمز لندن اعتراف كرد پنج قدرت جهاني از پيشنهاد استقرار يهوديان در سرزمين فلسطين، حمايت كردند. سپس هرتزل فاش كرد: «بازگشت به سرزمين پدرانمان، از بزرگ‌ترين مسائل سياسي مورد علاقه قدرت‌هايي است كه در آسيا چيزي مي‌جويند.» البته همانگونه كه گذشت، انگليس گوي سبقت را از ديگر قدرت‌هاي اروپايي ربود و با ابداع انديشه صهيونيسم4، زمينه تأسيس رژيم غاصب اسراييل را فراهم آورد. به ديگر بيان، پس از يك منازعه طولاني ميان صهيونيست‌ها، سرانجام صهيونيست‌هاي انگلوفيل5، جناح وابسته به وايزمن، به تثبيت فلسطين (مكان مورد نظر انگليس) به عنوان جايگاه نهايي يهوديان موفق شدند.6
يهوديان فقط نامزد تشكيل دولتي حافظ منافع غرب در منطقه حساس و استراتژيك خاورميانه بودند؛ زيرا به عقيده لرد ارل شافتسبري هفتم،7 از رجال سياسي بريتانيا و صهيونيستي مسيحي، اسكان يهوديان در فلسطين، نه فقط براي انگلستان، بلكه براي سراسر دنياي متمدن عجل الله تعالي فرجه الشريف [غرب] سودمند خواهد بود. هرتزل نيز بر آن بود كه يهوديان مي‌توانند مي‌توانند حلال مشكل غرب در خاورميانه باشند. ماكس نوردو، از صهيونيست‌هاي معروف، معتقد بود:
ما فرهنگ اروپايي را ... همچنان حفظ خواهيم كرد ... . ما به اين فكر كه بايد آسيايي شويم، مي خنديم.» پيش‌تر نيز يك كشيش مسيحي پيشنهاد كرده بود كه براي حفاظت از هندوستان زير سلطه انگليس، لازم است يهوديان در فلسطين ساكن شوند. به هر حال، صهيونيست‌ها خود را مشعل‌دار تمدن غرب مي‌دانند كه مي‌كوشد دموكراسي را در خاورميانه و قلب آن حاكم كند.8
نتيجه اينكه نيازهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي غرب، به ويژه انگليس، موجب پديد آمدن جريان فكري صهيونيسم و اسكان يهوديان در فلسطين شد؛ جرياني كه با غير ديني و سياسي كردن يهوديت، در پي تحقق و حفظ منافع استعماري در خاورميانه برآمد، در حالي كه يهوديت دين‌دار، ممكن بود براي غرب خطرآفرين باشد.9

پي‌نوشت‌ها:
 

1. محمود حکيمي، نگاهي به تاريخ معاصر جهان يا بحران‌هاي عصر ما
2. عبدالرسول بيات، فرهنگ واژه‌ها، صص 367 ـ 372.
3. يوري ايوانف، صهيونيسم، ترجمه: ابراهيم يونسي، صص 13، 45، 48، 54.
4. به عقيده ماکس نورود (Max Nordau)، يکي از رهبران صهيونيست‌ها در قرن بيستم ميلادي، صهيونيسم اختراع انگليست. نک: صهيونيسم، ص 51.
5. صهيونيسم، صص 18، 47، 51 و 85.
6. صهيونيسم، صص 18، 47، 51 و 85.
7.seventh eart shafes bury.
8. عبدالوهاب الميسري، صهيونيسم، ترجمه: لواء رودباري.
9. همان، ص 29.
 

منبع: www.pajuhesh.irc.ir